پارساپارسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

پارسا جیگر مامان و بابا

روز مادر مبارک

  بارانی از عشق و کمی هم ستاره ارزانی تویی که در تبار معصومانه‌ی نگاهت، چشمان خسته‌ی من ستاره می‌چیند. خوش‌آهنگ‌ترین نغمه‌های هستی نثار قلب خسته و صبورت. روزِ به اوج نشستنت مبارک . . . مادر، تو رفیع ترین داستان حیات منی. تو به من درس زندگی آموختی. تو چون پروانه سوختی و چون شمع گداختی و مهربانانه با سختی های من ساختی. مادر، ستاره ها نمایی از نگاه توست و مهتاب پرتوی از عطوفتت، و سپیده حکایتی از صداقتت. قلم از نگارش شُکوه تو ناتوان است و هزاران شعر در ستایش مدح تو اندک. مادر، اگر نمی توانم کوشش هایت را ارج نهم و محبت هایت را سپاس گزارم، پوزش بی کرانم را همراه با دسته گلی از هزارا...
31 ارديبهشت 1391

پارسا و پارک

پسر عزیزم ، خوشگلم، نفسم دیشب رفتیم پارک و تو خیلی خیلی خوشحال بودی فکر کنم دلت می خواست همه اسباب بازیها رو سوار بشی برای هر کدومشون کلی ذوق می کردی ولی اینبار فقط تونستی سوار یه ماشین خاموش بشی قربونت برم که به همینم راضی بودی ولی مطمئناً دفعه های دیگه به کمتر از ترن هوایی راضی نمی شی آخه تو خیلی شیطون و بلا و بازیگوش شدی.     ...
28 ارديبهشت 1391

پارسا و جوجه کباب

  عزیزم اینجا تو دیگه هیچکس رو نمی شناسی نه من نه بابایی نه حتی یه لبخند کوچیک به دوربین فقط جوجه اینجا جوجه خوردی و کاملا مشخصه حس خیلی خوبی پیدا کردی قربونت برم با اینهمه ذوقی که برای جوجه داری چپ شدی پسرم می دونم تا حالا جوجه نخوردی حق داری نگران نباش پسرم بازهم بهت جوجه می دیم بخوری قربونت برم خب چکار کنم آخرش تموم می شه دیگه  ...
27 ارديبهشت 1391

عشقم ازت ممنونم...

  کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که بی نظیری مثه تو که با نگاهت ، منو از خودم می گیری کی می خواد مثل تو باشه ،مثل تو که تکیه گاهی تو به داد من رسیدی،توی تردید و سیاهی همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیارو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه عشق تو پناه آخر ، واسه قلب نیمه جونه کی می خواد مثل تو باشه ، کی مثه تو مهربونه وقتی که چشای خیسم، دیگه جایی رو نمی دید جزتوهیچ کس تو دنیا، حال و روزمو نفهمید همه چی از تو شروع شد،همه چی با تو تمومه چرا دنیا رو نبینم ، وقتی چشمات روبرومه   همسر گلم تو همیشه برای من بهترین بودی و هستی هدیه...
25 ارديبهشت 1391

خواب پارسا جونی تو دفتر بابایی

عزیز دلم وقتی تو دفتر بابایی هستی و می بینی نمی تونی خرابکاری ها تو انجام بدی از جمله پاره کردن کاغذ - از جا درآوردن کلیدهای کی بورد - انداختن تمام وسایل روی میز و ...  این شکلی می ری تو خواب ناز قربون این خوابیدنت بشم من که اینقدر معصومی تو جیگرم.   عادت یا عشق نمی دونم نمی تونم نبینمت نمی تونم حتی یه شب به تنهایی بسپارمت عادت یا عشق فقط بدون مثل نفس دوست دارم خودم اگه از یاد برم تو رو بخاطر میارم هر اسمی که میخوای بذار رو من و احساسم به تو عادت ،هوس، عشق یا هوا ،یه اسم یا یه واژه نو اما بدون هزار دفعه اگه بازم دنیا بیام دوباره عاشقت میشم همیشه دنبالت میام ساده بگم ساده بگم ساده گیات...
25 ارديبهشت 1391

همسرم روزت مبارک

عزیزترینم هر روز با شوق ديدنت چشم ميگشايم و وقتي تو را در كنارم ميبينم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تويي را به من هديه داد، تویی که به من معنای زندگی، عشق و دوست داشتن را آموختی، تویی که آهنگ صدايت زيبا ترين ترانه زندگيم و نفس هايت تنها بهانه نفس کشيدنم و وجودت تنها دليل زنده بودنم است پس با من بمان تا زنده بمانم ... روزت مبارک   ...
23 ارديبهشت 1391

پارسا و اولین سوپ

پسر خوشگلم بعد از یک ماه خوردن فرنی و حریره بادام این اولین سوپی است که برات  درست کردم اولش خیلی خوب استقبال نکردی بعد خواستی یکی دو قاشق امتحان کنی ولی بعد در نهایت بازهم از خوردنش منصرف شدی خلاصه ما نفهمیدم تو بالاخره سوپ دوست داری یا نه؟ چون بقیه اش رو به هیچ عنوان نخوردی شاید هنوز با این طعم آشنا نیستی و پذیرفتنش برات سخته اشکالی نداره عزیزم من بازهم برات درست می کنم اینقدر که تو خوشت بیاد و از خوردنش لذت ببری گل پسرم     این دیگه چیه؟؟ بخورم؟؟؟!! نخورم؟؟!! باشه یه بار امتحان می کنم بد نیست ولی دیگه نمی خوام ...
21 ارديبهشت 1391